امروز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۱۸:۱۷:۴۸

Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors

شما اینجا هستید |

صفحه اصلی » نکات قرآنی » دنیای قرآنی » دهه‌ فجر ریشه قرآنی دارد

بهمن ۱۱, ۱۴۰۰ تاریخ انتشار

صلواتنویسنده

14749کد مطلب

633تعداد نمایش

بدون دیدگاهتعداد نظرات

دهه‌ فجر ریشه قرآنی دارد

دهه‌ فجر ریشه قرآنی دارد
دهه‌ی فجر از ۱۲ تا ۲۲ بهمن ماه است که به نام دهه‌ی فجر نامگذاری شده و بهترین اسمی است که از قرآن گرفته شده است

حجه الاسلام والمسلمين عليرضا توحيدلو در یادداشتی نوشت:‌دهه‌ی فجر از ۱۲ تا ۲۲ بهمن ماه است که به نام دهه‌ی فجر نامگذاری شده و بهترین اسمی است که از قرآن گرفته شده است. ریشه‌ی نامگذاری این دهه مربوط است به قصه ای که قرآن نقل می کند و به دلیل این فجر و شکافته شدگی، حقایقی از اسلام، قرآن و انقلاب عظیم اسلامی نمایان گشت.

به گزارش بولتن نیوز، این دهه به استناد آیات قرآن «دهه فجر» نامیده شده است. مردم حتی نامگذاری مناسبت های ملی خودشان را از قرآن و معارف دین گرفته اند. کلمه فجر در دو جای قرآن به کار رفته است، یک جا خطاب به حضرت موسی (علی نبینا و اله و علیه السلام) در سوره مبارکه ابراهیم و دیگری در سوره مبارکه فجر.

فجر به معنای روشنی و سپیده دمِ صبحگاهی است و انقلاب ما نیز سپیده دم و روشنایی اش در این ۱۰ روز اتفاق افتاد و کماکان وجود دارد و نورافشانی می کند. از سوی دیگر از آنجایی که انقلاب ما انقلاب دینی است در نتیجه بسیاری از مناسبت های ما نیز نشات گرفته از مفاهیم قرآنی است. بنابراین، ایام الله پیروزی انقلاب اسلامی را دهه فجر می نامیم.

نامگذاری روی این دهه بسیار مبارک و بجاست. خاطرات بسیار شیرینی به این دهه تعلق دارد که بهترین و شیرین ترین آنها مربوط به ورود حضرت امام خمینی بعد از حدود پانزده سال تبعید و دوری از وطن است؛ در حالی که همه‌ی دلها، شیفته‌ی دیدار ایشان بود. بعد از پانزده سال امام با حشمت و هیمنه بی سابقه‌ای وارد خاک ایران شدند. دهه‌ی فجر ، که ابتدایش تشریف فرمایی امام و انتهای آن پیروزی معجزه آسای انقلاب اسلامی بود. همه لحظاتش خاطره انگیز است. بخصوص آن روزهایی که در نهایت فشار و سختی‌ها، یک مرتبه این انفجار نور پدیدار شد.
نامگذاری ایام سالگرد پیروزی انقلاب به دهه‌ی فجر از ابتکارات امام راحل است که تا ابد ماندگار خواهد بود. انقلاب اسلامى ايران به دليل ماهيت اسلامى كه داشت از همان ابتدا تلاش نمود تا تحولات خود را با آموزه‌هاى قرآنى هماهنگ كند و در اين راستا يكى از مهمترين راهكارها استفاده از فرهنگ لغات دينى مى باشد. به عنوان مثال در انقلاب اسلامى واژگانى همچون جهاد ، مستضعف ، مستكبر ، مجاهد ، يوم الله ، طاغوت ، حكم ، حاكم ، ولى و . . . كه همگى از فرهنگ دينى اخذ شده است مورد استفاده قرار گرفت كه علاوه بر اينكه هر كدام بار معنايى خاصى داشته و كاربردهاى اعتقادى خود را داشت عاملى مهم در معرفى ماهيت انقلاب اسلامى و نيز به صحنه كشاندن مردم بود. لذا يكى از اين واژگان نيز كه در اين فرآيند مورد استفاده قرار گرفت عنوان دهه‌ی فجر بود.
به لحاظ لغوى فجر به معنى صبح و سپيده دمان مى باشد كه در قرآن كريم در سوره فجر بدان قسم خورده شده است و در ادامه به شب‌هاى دهگانه قسم خورده شده است. البته در مورد تفسير شب‌هاى دهگانه نظرات مختلفى از سوى مفسران ارائه شده است كه در كتب تفسير از جمله تفسير الميزان وجود دارد اما آنچه مسلم است اين است كه هيچ كس اين شب ها را به معناى ده شب پيروزى انقلاب اسلامى ندانسته است تا چنين سوالى پيش آيد بلكه تلاش شده است تا از عنوان مقدسى همچون فجر و شب‌هاى دهگانه كه در قرآن به آنها قسم خورده شده است براى اشاره به اين ايام استفاده شود بدون اينكه منظور اين باشد كه شب‌هاى ذكر شده در قرآن همان شب‌هاى دهه فجر مورد نظر ما باشد تا بدين وسيله اهميت و عظمت اين ده روز كه طليعه ‌اى بر پيروزى مستضعفان بر مستكبرين و حاكميت الهى بود بيش از پيش به جهانيان اعلام گردد.
لذا ناميدن اين ده روز به دهه‌ی فجر تنها استفاده از عناوين مقدس براى نشان دادن ماهيت دينى انقلاب اسلامى بود به ويژه كه در قرآن كريم به شب‌هاى دهگانه قسم ياد مى كند ولى ما از ده روز فجر به عنوان روزهاى مهم و سرنوشت ساز و فجر آفرين ياد مى كنيم.
ناميدن اين ده روز به دهه‌ی فجر استفاده از عناوين مقدس براى نشان دادن ماهيت دينى انقلاب اسلامى بود به ويژه كه در قرآن كريم به شب‌هاى دهگانه قسم ياد مى كند ولى ما از ده روز فجر به عنوان روزهاى مهم و سرنوشت ساز و فجر آفرين ياد مى كنيم.

مخالفت با ولی فقیه در حد مخالفت با ائمه اطهار علیه السلام است

اطاعت از دستورات و احکام ولایی و حکومتی یا قوانین مدون جمهوری اسلامی، که به یک اعتبار احکام ولی فقیه اند برای همگان (حتی غیر مقلدان او) لازم و واجب است و تخلّف از آن به هیچ وجه جایز نیست (حتی اگر شخصی آن قانون را خلاف مصلحت بداند)؛ زیرا روشن است در هر قانون و کشوری، اگر رعایت قوانین و دستورات الزامی، تابع سلیقه های متنوع شود، آن کشور با هرج و مرج مواجه شده و قوانین آن ضمانت اجرایی نخواهد داشت. براساس آموزه های اسلامی و منابع معتبر دینی، اطاعت از چنین دستوراتی واجب می باشد. چنانکه امام صادق(علیه السلام) در روایت مقبوله عمر بن حنظله، می فرماید: «… مَنْ کَانَ مِنْکُم مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالنَا وَ حَرَامنَا وَ عَرَفَ اَحکَامَنَا فَلیرضُوْا بِهِ حَکَماً فَاِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیکُمْ حَاکِماً فَاِذَا حَکَمَ بِحُکمِنَا فَلَمْ یقبَلْ مِنهُ فَاِنَّمَا استخَفّ بِحُکْمِنَا وَ عَلَینَا رَدٌّ وَ الرَّادُّ عَلَینَا کَالرَّادُّ عَلَی اللّهِ وَ هُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرکِ بِاللَّهِ»؛ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، دارالتعارف، ۱۴۰۱ق، ج ۱، ص ۶۷ ؛ محمد بن حسن عاملی، وسائل الشیعه، تهران: انتشارات اسلامی، ج ۱۸، ص ۹۸.؛ «مردم باید به کسانی از شما (شیعیان) که حدیث و سخنان ما را روایت می کنند و در حلال و حرام ما به دقت می نگرند و احکام ما را به خوبی باز می شناسند (عالم عادل)، مراجعه کنند و او را به عنوان حاکم بپذیرند. من چنین کسی را بر شما حاکم قرار دادم. پس هرگاه به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود، حکم خدا کوچک شمرده شده و بر ما رد شده است و آن که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و چنین چیزی در حد شرک به خداوند است» جهت آشنایی کامل با تفسیر و تبیین این روایت، ر. ک: سید روح اللَّه موسوی خمینی، ولایت فقیه، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(رحمه الله)، ۱۳۷۴، صص ۸۰، ج ۷۷ و صص ۱۰۶ – ۱۰۲.. علاوه بر این ، روایات متعدد دیگری نیز هست که همگی بیانگر لزوم اطاعت از ولی فقیه است و مخالفت با ولی فقیه را در حد مخالفت با ائمه (ع ) و مخالفت با خداوند می داند. بر این اساس در دوران غیبت همواره پیروى و اطاعت از مجتهدین واجد شرایط معمول بوده است و در قانون اساسى براى جلوگیرى از اختلاف نظر فقها و لزوم وحدت رهبری در حکومت، یک نفر مجتهد واجد شرایط به عنوان ولى فقیه قرار داده شده است که در مسائل مربوط به حکومت و مملکت بر همه مردم حتى بر دیگر مراجع لازم است از ولى امر پیروى نمایند. در اصل پنجم قانون اساسی کشورمان آمده: «در زمان غیبت حضرت ولی عصر(عج)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است» و در اصل پنجاه و هفتم آن نیز می خوانیم: «قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال می گردند». بنا بر مبانی دینی و حقوقی فوق اطاعت از فقیه جامع الشرایط در عرصه مدیریت جامعه اسلامی امری کاملاً ضروری است. البته در همین موارد هم ، به ویژه قبل از صدور حکم ، تحقیق و بحث علمی، می تواند به عنوان مشورت برای حکومت اسلامی ارائه شود. در نهایت مرجع تصمیم گیری، شخص ولی فقیه یا مجاری قانونی منصوب از ناحیه او است. و بعد از صدور حکم نیز اظهارات علمی و انتقادات سازنده که جنبه مخالفت عملی با ولایت فقیه و ایجاد اخلال و هرج و مرج در جامعه نداشته باشد ، پذیرفتنی و در جهت ارتقای مدیریت جامعه موثر و لازم است. آنچه وظیفه حکومت اسلامی است و از مسؤولان انتظار می رود ، گوش دادن به انتقادات و فراهم آوردن بستری است که مردم بتوانند دیدگاه های خود را از عملکرد مسؤولان و… از طریق مجاری و ساز و کارهای معین ، بدون هیچ نگرانی و ترس به سمع و نظر آنان برسانند و آنان با انتقادهای مردم، برخوردی منطقی داشته باشند؛ یعنی، در صورت درست بودن بپذیرند و یا مردم را آگاه کنند. افزون براین از نکات قابل توجه در بحث ولایت‌فقیه و تبعیت از دستورات او، این مسئله است که لزوم تبعیت از دستورات و احکام ولایی ولی‌فقیه هرگز به معنی سلب اراده و بی‌توجهی و تعطیلی عقل نبوده و نباید باشد ؛ رهبر معظم انقلاب در پاسخ به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه می فرمایند : «…آنگاه که نخبگان ما نقطه تعادل میان « هرج و مرج » و « دیکتاتوری » را شناسائی و تثبیت کنند ، دوران جدید آغاز شده است . آری ، نباید از « آزادی » ترسید و از «مناظره » گریخت و « نقد و انتقاد » را به کالای قاچاق و یا امری تشریفاتی ، تبدیل کرد چنانچه نباید بجای مناظره ، به « جدال و مرا » ، گرفتار آمد و بجای آزادی ، به دام هتاکی و مسئولیت گریزی لغزید. آن روز که سهم « آزادی ، سهم «اخلاق » و سهم « منطق » ، همه یکجا و در کنار یکدیگر ادا شود ، آغاز روند خلاقیت علمی و تفکر بالنده دینی در این جامعه است و کلید جنبش «تولید نرم افزار علمی و دینی » در کلیه علوم و معارف دانشگاهی و حوزوی زده شده است . بی شک آزادیخواهی و مطالبه فرصتی برای اندیشیدن و برای بیان اندیشه توام با رعایت « ادب استفاده از آزادی » ، یک مطالبه اسلامی است و « آزادی تفکر ، قلم و بیان » نه یک شعار تبلیغاتی بلکه از اهداف اصلی انقلاب اسلامی است. و من عمیقا متاسفم که برخی میان مرداب « سکوت و جمود » با گرداب « هرزه گوئی و کفرگوئی » طریق سومی نمی شناسند و گمان می کنند که برای پرهیز از هر یک از این دو ، باید به دام دیگری افتاد. حال آنکه انقلاب اسلامی آمد تا هم « فرهنگ خفقان و سرجنبانیدن و جمود » و هم « فرهنگ آزادی بی مهار و خودخواهانه غربی » را نقد و اصلاح کند و فضائی بسازد که که در آن ، « آزادی بیان » ، مقید به « منطق و اخلاق و حقوق معنوی و مادی دیگران » و نه به هیچ چی ز دیگری ، تبدیل به فرهنگ اجتماعی و حکومتی گردد و حریت و تعادل و عقلانیت و انصاف ، سکه رائج شود تا همه اندیشه ها در همه حوزه ها فعال و برانگیخته گردند و « زاد و ولد فرهنگی » که به تعبیر روایات پیامبر اکرم (ص ) و اهلبیت ایشان (علیهم السلام ) ، محصول « تضارب آرا و عقول » است ، عادت ثانوی نخبگان و اندیشه وران گردد. بویژه که فرهنگ اسلامی و تمدن اسلامی همواره در مصاف با معضلات جدید و نیز در چالش با مکاتب و تمدنهای دیگر ، شکفته است و پاسخ به شبهه نیز بدون شناخت شبهه ، ناممکن است. اما متاسفانه گروهی بدنبال سیاست زدگی و گروهی بدنبال سیاست زدائی ، دائما تبدیل فضای فرهنگی کشور را به سکوت مرداب گونه یا تلاطم گرداب وار ، می خواهند تا در این بلبشو ، فقط صاحبان قدرت و ثروت و تریبون ، بتوانند تاثیرگذار و جریان سازی باشند و سطح تفکر اجتماعی را پائین آورده و همه فرصت ملی را هدر دهند و اعصاب ملت را بفرسایند و درگیری های غلط و منحط قبیله ای یا فرهنگ فاسد بیگانه را رواج دهند و در نتیجه صاحبان خرد و احساس ، ساکت و مسکوت بمانند و صاحبدلان و خردمندان ، برکنار و در حاشیه مانده و منزوی ، خسته و فراموش شوند. در چنین فضائی ، جامعه به جلو نخواهد رفت و دعوی ها ، تکراری و ثابت و سطحی و نازل می گردد ، هیچ فکری تولید و حرف تازه ای گفته نمی شود ، عده ای مدام خود را تکرار می کنند و عده ای دیگر تنها غرب را ترجمه می کنند و جامعه و حکومت نیز که تابع نخبگان خویش اند ، دچار انفعال و عقبگرد می شوند. چنانچه در نامه خود توجه کرده اید ، برای بیدار کردن عقل جمعی ، چاره ای جز مشاوره و مناظره نیست و بدون فضای انتقادی سالم و بدون آزادی بیان و گفتگوی آزاد با « حمایت حکومت اسلامی » و « هدایت علما و صاحبنظران » ، تولید علم و اندیشه دینی و در نتیجه ، تمدن سازی و جامعه پردازی ، ناممکن یا بسیار مشکل خواهد بود. برای علاج بیماری ها و هتاکی ها و مهار هرج و مرج فرهنگی نیز بهترین راه ، همین است که آزادی بیان در چارچوب قانون و تولید نظریه در چارچوب اسلام ، حمایت و نهادینه شود.» (پاسخ رهبر معظم انقلاب به نامه جمعی از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علمیه ، ۱۶ / ۱۱ / ۱۳۸۱.)
از دیدگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی، وجود اختلاف نظر و سلیقه در جامعه امری کاملاً طبیعی و مایه پیشرفت کشور است و حتی طرح مطالبی که مخالف نظر مشهور باشد، اشکال ندارد، «به شرط آنکه نحوة مطرح کردن و پرداختن به آن علمی باشد». به نظر ایشان، بررسی همه مسائل از جمله مسائل سیاسی در فضای «آرام و با دید علمی»، امری کاملاً ضروری است.
«ضدیت با نظم و جهت گیری آنارشیستی، شایسته محیط های دانشگاهی نیست و صددرصد مخالف لوازم و ضروریات محیطهای علمی است».(ر.ک: روزنامه کیهان، ۹/۹/۸۱، ص ۲ .)
حضرت آیت الله امام خامنه ای در تبیین لزوم خودداری از طرح کشمکش های فکری در عرصه های عمومی می فرمایند: « اختلافات فکری ایرادی ندارد و بنده به معنای حقیقی و وسیع کلمه به آزادی بیان معتقدم اما اگر حرف ها و مسائلی که محل طرح و استدلال و بحث درباره آنها مجامع تخصصی و کارشناسی است بصورت اغواگرانه در محافل عمومی مطرح شود، نمی توان این کار را آزادی بیان نامید.»(دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام با رهبر معظم انقلاب اسلامی ، ۸/۸/۱۳۸۴ .) و بالآخره اینکه مقام معظم رهبری بارها فرمودند؛ که من اگر چیزی را لازم بدانم به صراحت اعلام می‌کنم، و اگر هم نظری داشته باشم که لازم ندانم آن را اعلام کنم برای شما حجت نیست، شما در انجام وظایف خودتان باید به حجت دست پیدا کنید.
افزون بر مطالب فوق
١- بر اساس اندیشه دینی سیاسی که پس از انقلاب مردمی و اسلامی ایران در بهمن ۵۷ مبنای نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران قرارگرفت ، نظام مردم‌سالار دینی جایگزین نظام استبدادی و وابسته پهلوی گردید. این نوع نظام دو اصل راهبردی را در خود داشت، یکی نقش مردم در تعیین سرنوشت خود تحت عنوان مردم‌سالاری و دیگری مبنای مشروعیت این نظام سیاسی. هر نظام سیاسی نیازمند مبنایی برای مشروعیت خود می‌باشد که این مشروعیت بایستی از طریق مقبولیت مردمی به اجرا درآید. در نظام سیاسی اسلام مشروعیت مبنایی توحیدی دارد، زیرا بر اساس هدف خلقت، کمــال انــسان در فهم توحید و عبــودیــت اســت به این معنی که انسان فقط عبــد خداست و نه کس دیگر، پس غیر خدا هر که و هر چه هست، نمی‌تواند مولا و سرپرست حقیقی انسان باشد و تنها اوست که حق حاکمیت بر بندگان را داراست. ولایت خداوند بر انسان‌ها یا به تعبیری حق حاکمیت، به مقتضای برهان عقلی این است که حق حاکمیت انسان‌ها مخصوص به کسی است که خالق ایشان بوده ، به تمامی ابعاد وجودی انسان ، نیازها و مصالح و مفاسد وی و به ارتباط متقابل او با جهان، چه دنیا و چه آخرت آگاهی کامل دارد، بنابراین تنها ولی حقیقی انسان خداست و هموست که می‌تواند این حق را به فرد یا افرادی با شرایط و ویژگی های خاص بدهد. ولایت پیامبر، امام و جانشینان ایشان بــر جــامــعه بشــری از همین قبــیل است. ولایت پیغمبر و امام و جانشین امام بر مردم به ولایت الله باز می‌گردد؛ یعنی مکتب و دین، رهبری و سرپرستی و هدایت جامعه را به عهده دارد، چراکه در اندیشه ولایت، خود ولی و حاکم نیز تابع احکامی است که صادر می‌کند.
٢- معنای ولایت فقیه نیز در همین راستاست و بازگشت آن به ولایت دین و مکتب در جامعه یا به تعبیری ولایت فقاهت و عدالت است و گرنه هیچ کسی بر شخص دیگری ولایت و حق حاکمیت ندارد. حاکمیت ولایت فقیه ، به معنای حاکمیت یک فرد نیست. حاکمیت ولی فقیه یعنی تحقق حاکمیت احکام و آموزه های الهی توسط شایسته ترین فرد در زمینه علم به قانون الهی ، دارای صلاحیت اخلاقی و مدیریتی. یعنی حاکمیت عدالت و تقوا و عدم اصرار بر گناه ، حاکمیت اجتهاد و قدرت استنباط احکام شرعی از قرآن و سنت پیامبر و اهل بیت، حاکمیت ولایت فقیه یعنی حاکمیت عدم تمایل به دنیا و اشرافی‌گری و حاکمیت عقل و تدبیر و سیاست‌مداری در اداره جامعه اسلامی است. به دلیل همین ویژگی هاست که اطاعت امر ولی فقیه یعنی اطاعت امر امام معصومی که حاضر است ولی ظاهر نیست، که ما اثرات عینی این امر را در هدایت جامعه و ایجاد وحدت در جامعه و گذراندن مسائل و معضلات مختلف در طول این چهل سال به خوبی مشاهده کرده‌ایم.

بدون دیدگاه

تعداد نظرات در انتظار تائيد : 83

نظر شما در مورد این اثر چیست دیدگاه خود را با ما به اشتراک بگذارید .